علیرضا مجیدپور گفت: به دوستانی که قصد دارند ظاهر مزار شهدا را تغییر دهند، پیشنهاد می‌کنم به جای تغییر ظاهر بیاییم راه و منش آن‌ها را ترویج دهیم.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، دشمن آن‌قدر ناگهانی به مرزهای کشور تهاجم آورد که چیزی جز جهاد مردمی نمی‌توانست ما را در این نبرد پیروز کند. جهاد برای برخی از رزمندگان در هشت سال خلاصه نمی‌شود. «علیرضا مجیدپور» از آن دسته نوجوانانی بود که پس از شهادت پدر نه تنها روحیه خود حفظ کرد، بلکه راهی جبهه شد تا جای خالی‌اش او را پر کند.

مجیدپور در دوران جنگ نرم امروز به همراه اعضای خانواده خود در حسینیه‌ «بیت الشهدا» با برگزاری کلاس‌های قرآنی، مسابقه کتاب‎خوانی، تحلیل فیلم و سریال و برگزاری مراسمات مذهبی سعی دارد فرهنگ ایثار و شهادت را در میان جوانان ترویج دهد. جهاد در این خانواده ادامه دارد.
 
حسینیه «بیت الشهدا» با یادگاری‌های شهدا مزین شده است. مجیدپور می‌گوید: «وسایلی که با پیکرمطهر شهدا عطرآگین شده است، می‌تواند تاثیر بسزایی بر حال و هوای معنوی محفل داشته باشد. از این رو جمع آوری آثار شهدا را در قالب یک موزه خانگی از 10 سال پیش آغاز کردم».

در ادامه ماحصل گفت‌وگوی خبرنگار ما با «علیرضا مجیدپور» فرزند شهید «محمدحسین مجید‌پور» را از نظر می‌گذرانید.

چگونه آثار را جمع‌آوری کردید؟

زمانی که به دیدار خانواده شهدا می‌رفتم از آن‌ها در خواست می‌کردم که از فرزند شهیدشان یادگاری به ما بدهند. جوانان‌هایی که جنگ را ندیده و با آن‌ ملموس نیستند با دیدن این آثار حس و حال جبهه را درک می‌کنند. تمام این آثار اصل هستند. حتی پاکت‌نامه‌ها مزین به دست نوشته خود شهدا نیز در میان آثار وجود دارد. مزار شهید گمنامی که بالای حسینیه قرار دارد، بندانگشت یک شهید گمنام در آن مدفون است. معتقدم این آثار روح دارند و تاثیر بسزایی بر روحیه حاضران دارد.

یادگاری‌های شهدا باعث می‌شود، در مراسم‌هایی که برگزار می‌کنیم، آرامشی خاص به حاضران منتقل شود.

چطور شد که تصمیم گرفتید حسینیه‌ای در منزل ایجاد کنید؟

من یک قطره از دریای بی‌کران دفاع مقدس هستم. از زمانی که رهبر معظم انقلاب فرمودند که با این ستاره‌ها می‌شود راه را پیدا کرد، تصمیم گرفتم با زنده نگه داشتن یاد شهدا در جنگ نرم امروز حضور داشته باشم. پس از اتمام جنگ خیلی‌ها راه‌شان را گم کردند، اما ما به چیزی عمل می‌کنیم که ولی‌فقیه می‌گوید.

ایجاد حسینیه به صورت فعلی نه تنها برای من بلکه برای دوستانی که به اینجا می‌آیند لذت بخش است. حضور خانواده شهدا در مناسبت‌ها نیز جلوه ویژه‌ای به مراسم‌‌ می‌دهد. این حسینیه به تنهایی نمی‌تواند در جنگ نرم راه‌گشا باشد. ما طبق فرموده رهبر معظم انقلاب که «جنگ تحمیلی آن‏قدر حرف گفتنى دارد که اگر دهها سال هنرمندان ما و افراد خوش‌ذوق و با ابتکار بنشینند و در جزء جزء آن کار کنند، باز هم حرف‌هاى گفتنى خواهند داشت» سعی کردیم که با زنده نگه داشتن دفاع مقدس در جنگ نرم امروز شرکت داشته باشیم.

چندی پیش اعضای شورای منطقه سه به حسینیه آمده بودند، حین رفتن می‌گفتند فضا به گونه‌ای است که دوست نداریم از اینجا برویم. علتش این است که آثار مصنوعی نیست و فضای جنگ را تداعی می‌کند.

به کدام یک از آثار علاقه بیشتری دارید؟

دست‌نوشته‌های شهدا را «گنجینه» حسینیه می‌دانم.

آیا شخصی اعلام کرده که از این حسینیه حاجت روا شده است؟

هر بار که شخصی می‌خواست در خصوص برآورده شدن حاجتش بگوید می‌گفتم «این موضوع را بازگو نکنید. زیرا برخی سخنان ممکن است نه تنها موجب جذب باقی افراد نشود، بلکه باعث دور شدن او از این فضا می‌شود».

کمی از پدر شهیدتان برایمان بگویید.

پدرم فعالیت‌هایش را در دوران انقلاب اسلامی آغاز کرد. او در راهپیمایی‌ها و تظاهرات نیز شرکت داشت. این روحیه انقلابی نیز بر روی ما تاثیر گذاشت. به گمانم بخش عمده فعالیت‌های امروز ما متاثر از روحیه پدر است. پدرم کارمند سازمان گوشت کشور بود که به عضویت انجمن اسلامی درآمد.

در نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی، با وجود چهار فرزند راهی جبهه شد. پدرم به طور مستمر در جبهه‌ها حضور داشت.

او در عملیات مسلم ابن عقیل از ناحیه شکم به سختی مجروح شد. ما تصور می‌کردیم که او به شهادت رسیده است. آن زمان سن و سال کمی داشتم، اما به همراه مادرم برای یافتن خبری از سلامتی پدر، شهر به شهر را گشتیم و در نهایت او را در بیمارستان پیدا کردیم. بر اثر مجروحیت قریب به یک ماه در بیمارستان بستری بود. پس از بهبودی نسبی به جبهه بازگشت.

او سرانجام 28 بهمن 64 در عملیات فاو و کنار اروند رود به شهادت رسید. متاسفانه پیکرش متلاشی شده بود، اما حدود یک هفته بعد در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد. برادر کوچکم یک ماه بعد از شهادت پدرم به دنیا آمد.
گرچه سن و سال کمی داشتم، اما به جهت اینکه اهل مسجد بودم و در مراسم تشییع پیکر شهدا شرکت می‌کردم، با این فضا غریبه نبودم.

شما از چه زمانی راهی جبهه شدید؟

من فرزند دوم خانواده هستم. برادر بزرگم 12 ساله و زمانی که پدرم نیز در جبهه بود، اعزام شد. در نخستین اعزامش نیز مجروح شد. از آن پس مادرم اجازه نداد که به جبهه برود. زمانی که پدرم به شهادت رسید او 18 ساله بود اما به جهت اینکه به تازگی ازدواج کرده بود، شرایط اعزام نداشت. این موضوع فرصت خوبی شد که من بتوانم برای اعزام ثبت نام کنم.

سال 65 برای نخستین بار به جبهه اعزام شدم. در عملیات‌هایی همچون مرصاد، آزادسازی گیلان غرب شرکت کردم و تا پایان جنگ نیز در جبهه حضور داشتم.

نظر شما در خصوص یکسان‌سازی قبور شهدا چیست؟

چند سالی است که اجرای این طرح آغاز شده است. دو سال پیش بنیاد شهید برای دریافت رضایت‌ من را دعوت کرد. چند تن از خانواده شهدا نیز هم‌زمان با من در اتاق مسئول بنیاد شهید حضور داشتند. خانواده‌ها رضایت خود را از این طرح اعلام کردند. با توضیحات بیشتر خانواده‌ها را مجاب کردم که این طرح چه مضراتی نیز دارد. معتقدم که سنگ مزار و حجله شهدا یک موزه ناب هستند.

به واسطه شغلم، مزار شهدای سراسر کشور را زیارت می‌کنم. نحوه چیدمان مزارها به گونه‌ای است که در آنجا آرامش را حس می‌کنی. بخشی از این تاثیرگذاری به جهت آثاری است که پدر و مادر شهید بر روی آن دست کشیدند.

به دوستانی که قصد دارند ظاهر مزار را تغییر دهند پیشنهاد می‌کنم که اصل قضیه شهیدی است که زیر آن خاک است. به جای تغییر ظاهر بیاییم راه و منش آن‌ها را ترویج دهیم. ای کاش به جای اجرای طرحی که بیشتر شبیه قبرستان ارامنه است. با پرداخت هزینه‌ای به خانواده شهدا اجازه می‌دادند آن‌ها به سلیقه خود مزار را مرمت کنند.

مزار پدرم در قطعه 53 گلزار شهدای تهران قرار دارد. برخورد قاطعی با دوستانی که تغییری در مزار ایجاد کنند، خواهم داشت.

چند ماه پیش به گلزار شهدای همدان رفتم. گلزار کاملا شیک و سنگ گرانتیک است. زمانی که می‌خواستم به زیارت مزار شهید همدانی بروم فردی که به تازگی مزار را شست و شو داده بود درخواست کرد که از راه دور فاتحه بخوانم. در صورت مرمت گلزار شهدای تهران شاید مجبور شویم از راه دور فاتحه‌ای بخوانیم. این امر نابودی موزه شهدا و آرام آرام به فراموشی سپرده شدن شهدا را در پی خواهد داشت.
منبع: دفاع پرس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس